کاش.....

کاش در ده پایینی دخترک نگاهی می کرد به من

کاش در ایینه آب دخترک نگاهی می کرد به من

کاش می دانست دلم هوایش را کرده

کاش می دانست حنجره ام صدا صدایش کرده

کاش می دانست چه پاکم و چه زلالم

کاش می دانست مجنونم و بی خیالم

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

کاش کمی ارزانی بود

کاش نمی شد عشق ها را خرید

کاش مردم می دانستند تنها منم و او

کاش چمن ها می دانستند گل این باغ اوست

کاش بهار با حضور ما شروع می شد

کاش بهار تنها با مرگمان تمام میشد

کاش باران نمی بارید و برگها را نمی شست

کاش معشوقم نبود او

کاش دلبر و سرورم نبود او

اما نمی دانم چه بگویم به او

تنها اینکه بگویم

 

     دوستیم همیشه می ماند با او